نمی دانم تو را چه بنامم !
تندیسی از عشق ... گنجینه ی مهر ... مظهر مهرو وفا ...
آخر تو را چه بنامم ؟؟؟
بدان آن روز که تو را شناختم مانند روزی بود که پای به عرصه ی جهان گذاشتم . آن روز از بهترین روزهای عمرمن بود . نمی دانم خاطره ی آن روز را با چه مرکبی در دفترچه خاطراتم جاودانه سازم نمی دانم به چه سخنی و لفظی به تو بگویم
" دوستت دارم ! "
کاش می دانستی که چقدر محتاج صدایت هستم همان صدای همیشگی که گاه پر از فریاد و گاه دلنشین تر از صدای آب است . بی تو بودن سخت است و در کنار ثانیه های خالی از لطفم فقط یاد توست که می درخشد . در حیم عاطفه ها ، فاصله ها شکستنی ترند و بدان در محدوده ی بخشش نگاه ها دلچسب تر .
مهربان نگذار فاصله ها بیش از این دلم را به کویر نشانند .
نظرات شما عزیزان: